محل تبلیغات شما



تا تو به خاطر منی، کس نگذشت بر دلم

مثل تو کیست در جهان؟ تا ز تو مهر بگسلم

 

من چو به آخرت روم، رفته به داغ دوستی

داروی دوستی بود، هر چه بروید از گِلم

 

میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من

ریزم و همچنان بود مِهر تو در مفاصلم

 

حاصل عمر صرف شد، در طلب وصال تو

با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم؟

 

باد به دستِ آرزو، در طلب هوای دل

گر نکند معاونت دورِ زمانِ مقبلم

 

لایق بندگی نیم، بی هنری و قیمتی!

ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم

 

مثل تو را به خون من، ور بکُشی به باطلم

کس نکند مطالبت، زان که غلام قاتلم

 

کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد

گر بُوَد استخوان بَرَد، باد صبا به ساحلم

 

سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی

می‌نرود صنوبری بیخ گرفته در دلم

 

فِکرَت من کُجا رَسَد در طلب وصال تو

این همه یاد می‌رود وز تو هنوز غافلم

 

لشکر عشق سعدیا غارت عقل می‌کند

تا تو دگر به خویشتن ظن نبری که عاقلم

سعدی


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 1398